کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

دلتنگم
چه ساده گذشت آن دوران که صفا و صمیمیت در قلبمان موج میزد...
یارب من اشتباهی سوار شدم می خوهم پیاده شوم....
من از اولش اشتباهی بودم مرا به همان جا بازگردان...

اندکی صبر سحر نزدیک است...

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۳۲ ب.ظ

بگذار بی پرده با تو سخن بگویم. . .

امروز که از محله مان می آمدم، نون به نرخ روز خور محله ما عکس یکی دیگر را به شیشه مغازه اش چسبانده بود . . .

با اصحاب زر زور هم پیاله نبودی که به خاطر آمدنت طلا و ارز را پایین بیاوری و خوب این روز ها نیویورک تایمز فقط به تو حمله می کند . . .

راستی نوریزاده هم از آمدنت احساس خطر کرده . . .

حرف های دهن پر کن نمیزنی، آماری نمی دهی که همه می دهند، نمی گویی مشکلات دنیا یمان را چند روزه حل می کنی . . . 

این ها را گفتم نه اینکه چون جانبازی،نه اینکه پایت را جان گذاشته ای برای این مرز و بوم،نه اینکه انسان با اخلاقی هستی،نه اینکه با پراید این طرف و آن طرف میروی . . .

اینها را گفتم چون در مقابل امام خامنه ای ایستادم و قسم خوردم :

فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرت . . . 
و مطمئن هستم این راه رفتنی است . . .

عکس : دیشب - اصفهان

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۱۷
دلتنگ مهدی(ع.کارمند)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">