کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

دلتنگم
چه ساده گذشت آن دوران که صفا و صمیمیت در قلبمان موج میزد...
یارب من اشتباهی سوار شدم می خوهم پیاده شوم....
من از اولش اشتباهی بودم مرا به همان جا بازگردان...

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

تا حالا دقت کردین مادرامون چادراشونو با دندون نگه می دارند؟؟؟
یعنی اینکه حجابشون رو براحتی بدست نیاوردند.
خون های زیادی پاش ریخته شده
پس حجابشونو با چنگ و دندون نگه میدارن
مثل فاطمه سلام الله علیها


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۱۰:۴۵
دلتنگ مهدی(ع.کارمند)


وقتی محمّد حنفیّه برای استقبال کاروان برگشته از شام، از مدینه خارج شد، صیحه ای بلند کشید و بی هوش شد و از اسب روی زمین افتاد. غلامش به سرعت خود را به امام زین العابدین (علیه السّلام) رسانید و ماجرا را به آن حضرت خبر داد.


امام سجّاد (علیه السّلام) در حالی که در دستش پارچه ی سیاهی بود و با آن اشک خود را برطرف می نمود از خیمه برون آمد… و هنگامی که وقایع کربلا را برای عمویشان محمّد حنفیه نقل می فرمود اشک می ریخت و با همان دستمال سیاه، اشک خود را پاک می نمود.[۱]


دستمال اشک مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی (ره)


فقیه مقدس، میرزاى تبریزى (قدس سرّه) مقید بودند که دستمال سیاهى را که مخصوص گریه بر اهل بیت (علیهم السّلام) بود، در روضه ها با خود حمل کنند و به ندرت این کار را فراموش مى کردند. گاهى اتفاق مى افتاد که مرحوم میرزا (قدس سرّه) بدون برنامه ریزى قبلى در مجلس روضه شرکت مى کردند و به همین سبب دستمال همراهشان نبود، ولیکن ایشان در مجالسى که خبر داشتند روضه برگزار خواهد شد، دو دستمال حمل مى کردند: یکى سیاه که مخصوص گریه بر مصائب اهل بیت (علیهم السّلام) بود و اشک هاى خود را با آن پارچه مخصوص سیاه پاک مى کردند و دیگرى دستمال سفیدى بود که مخصوص پاک کردن بینى و دهان مبارکشان بود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۱:۰۶
دلتنگ مهدی(ع.کارمند)

چند روز پیش خبری بر صفحه اول برخی از خبرگزاری های معلوم الحال اومد مبنی که نوشته شده بود:"شرف جنبش دانشجویی به مرخصی آمد"

خیلی تعجب کردم کنجکاو شدم ببینم این شرف و عزت و افتخاری که ازش دم می زنند کی هست وقتی لینک ها رو باز می کردم می دیدم منظورشون از شرف، اون نامردی بود که حتی برای دفاع از اعتقاد هر چند کج و ناصحیح خودش حاضر نشد تو مملکتش بمونه بمونه و واسش بجنگه تا این حد که با لباس زنونه پا به فرار گذاشت.(به قول یکی از دوستان اگه هدفشون واسشون مقدس بود خون هم می دادند تا به هدفشون برسند)

نمی خوام این پست طولانی بشه چون شرفی در کار نبوده که براش بنویسم اما فقط می خوام از شرفی براتون بگم که وقتی رتبه 4 کنکور سراسری رو آورد از وارد دانشگاه که شد دید یه چیزایی با اعتقاداتش سازگار نیست مثلا این که درس بخونه و ناموس مردم تو خاک خون بغلطند آره به این تضاد که رسید ونم از دانشگاه فرار کرد لباسش رو عوض کرد لباس دانشجویی رو از تن کن اما این سری لباس عشق رو به تن کرد رفت تا جاودانه بشه آره شهید زین الدین رتبه 4 کنکور سراسری وقتی که دید ناموس و خاک کشورش در خطر هست درس رو رها کرد تا به آرمانش برسه رفت و جاودانه شد...


شرف چیست؟

چه کسی را می توان به عنوان شرف یک جنبش معرفی کرد؟

آیا با فرار می توان شرف خود را ابراز کرد؟

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۲۳:۳۲
دلتنگ مهدی(ع.کارمند)