کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

کهنه یادداشت های یک جا مانده از عالم

دلتنگم
چه ساده گذشت آن دوران که صفا و صمیمیت در قلبمان موج میزد...
یارب من اشتباهی سوار شدم می خوهم پیاده شوم....
من از اولش اشتباهی بودم مرا به همان جا بازگردان...

آقازاده!

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۲ ق.ظ


مدتها بود دنبال بهانه ای بودم که در رابطه با او بنویسم. تا اینکه با دیدن عکسش در مراسم ختم مادر حاج قاسم خاطره دیدار با این آقازاده برایم زنده شد و حسی از ناخودآگاه درونم به من گفت که الان باید نوشت.

واقعا آقا زاده بود. 

آقازاده من به هیچ وجه شبیه دیگرانی که به آقازاده معروفند نبود. انسانی متین با وقار و در کمال ادب. اینقدری با ادب که دائم مراقب بودم از من بی ادبی سرنزند. علیرغم این شخصیت باوقار آقا مجتبی خیلی هم خوش اخلاق بود اینقدری که خیلی زود می توانستی با وی صمیمی شوی.

ناهار مهمان آقا مجتبی بودیم. همه آداب میزبانی را رعایت می کرد. تا همه ما شروع به غذا خوردن نکردیم او هم شروع نکرد. کم و کسری های سفره را خودش از آشپزخانه می آورد. ناهار استنبلی پلو بود.

بعد از ناهار جلسه با آقا مجتبای عزیز ما شروع شد. خیلی آرام نشسته بود و گزارش های ما را می شنید و در حین گزارش سئوالهایی که به ذهنش می رسید را هم می پرسید. انسان دقیقی بود. نکات خوبی می پرسید و اهل مباحثه بود.

پس از پایان جلسه ما را تا مسیری بدرقه کرد. وقتی چند قدمی از آقا مجتبی دور شدیم برگشتم و باز هم نگاهش کردم. به راستی که خلقا و خلقا شبیه آقا بود.

آقا مجتبی آقازاده بود ولی آقازاده ای که خودش آقا بود.


منبع:شبکه افسران

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۵
دلتنگ مهدی(ع.کارمند)

نظرات  (۲)

با سلام

بسیار دقیق و درست نوشتید

بروزم

یا علی

سلام کاکام کلی حال کردم.اوضاع این روزهای مملکت ما همه اش از دست اقایان واقازاده هاست که مثل کرم ریشه خوار می مونند درخت انقلاب را به سمت نابودی سوق میدهند بدون اینکه دیده شوند.
پاسخ:
امان از دست آقازاده های بی بصیرت و زبان تهمت زنندگان!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">